نشست هاي كتابخانه اي استان زنجان ( آبان ماه 97 )

ساخت وبلاگ

نشست, هاي كتابخانه, اي استان, زنجان,

 

*شماره نشست:36  هفته ی کتاب *شهرستان: ابهر      * كتابخانه:   باقرالعلوم (ع)  *ماه برگزاري: آبان, ماه 97

*کتاب: داینای ترسو * نویسنده: برایان موزس * معرفی‌کننده:  مریم دودانگه

* ناشر: انتشارات زعفران ، کتابهای زعفرانی * سال نشر: 1395 *موضوع: روانشناسی

متن معرفی ...

 

تری دایناسور کوچولوی قصه ی ما خیلی ترسو بود .او شب ها از هر صدایی و یا سایه ای می ترسد . فکر می کند کسی زیر رختخواب او قایم شده او فکرهای زیادی را که اهمیت و ترس ندارد را برای خودش پر اهمیت می کند و از آنها می ترسد . مامان و بابای تری کوچولو به او می گویند که او سوپر قهرمان شود ولی باز او می گوید که نمی تواند قهرمان شود ولی مامان دوباره فکر می کند و می گوید فکر کن سوپر قهرمان همراه توست هروقت که می ترسی او به تو کمک می کند و یا موقعه ی ترس رمزی بگو مثل ( اَجی مَجی ) تا یادت باشد که بی خودی ترسیده ای . تری دایناسور کلی تمرین کرد . تا کم کم شجاع شد و دیگر از چیزی نترسید . او حالا یک سوپر قهرمان شجاع است .

 

*شماره نشست:36  هفته ی کتاب *شهرستان: ابهر      * كتابخانه:   باقرالعلوم (ع)  *ماه برگزاري: آبان ماه 97

*کتاب: سه پری ماه * نویسنده: مرجان کشاورزی آزاد * معرفی‌کننده:  نازنین زهرا دودانگه

* ناشر: امیر کبیر ، کتابهای شکوفه * سال نشر: 1388 *موضوع: علوم اجتماعی

متن معرفی ...

یکی بود یکی نبود سه تا پری کوچولو روی سه ستاره در نزدیکی ماه زندگی می کردند . این سه پری هر روز صبح زود روی زمین می آمدند و به کسانی که به کمک آنها احتیاج داشتند کمک می کردند بعد شب که می شد می رفتند پیش ماه و کارهای خوبشان را برای او تعریف می کردند . آن وقت ماه به کسی که بهترین و بزرگترین کار را کرده بود اجازه می داد تا روی دامن او بخوابد و تاب بخورد . یک شب سه پری کنار ماه نشستند تا کارهای خوبشان را برای او تعریف کنند . اما ماه هرچه منتظر شد هیچ کدام چیزی نگفتند . ماه گفت خب تعریف کنید . اولین پری گفت ما امروز نتوانستیم هیچ کار خوب و بزرگی انجام دهیم . دومین پری گفت امروز یک پروانه را دیدم که لای شاخه های تمشک گیر کرده بود و نمی توانست بیرون بیاید . سومین پری گفت چیزی نمانده بود شاخه های تمشک بالهای پروانه را پاره کند . ماه پرسید شما چه کردید باز اولین پری گفت من می خواستم پروانه را از شاخه بیرون بیاورم برای همین شاخه های پر از خار را کنار زدم . دومین پری گفت همین موقع یک یک قورباغه ی کوچک کنار پروانه آمد پروانه را دید . چیزی نمانده بود که پروانه را شکار کند . من با دستهایم چشم های قورباغه را بستم تا نتواند پروانه را بگیرد .  پری سوم گفت من آرام پروانه را برداشتم و از دست قورباغه نجاتش دادم . سه تا پری ساکت شدند ماه کمی فکر کرد و گفت امروز سه تای شما بهترین کارها را انجام داده اید . شما با کمک هم پروانه را نجات داده اید . پس هرسه تای شما بهترین کارها را انجام داده اید و می توانید رو من تاب بخورید و بخوابید . سه پری با خوشحالی روی ماه نشستند و تاب خوردند و خندیدند اما از خوشحالی هیچ کدام خوابشان نبرد .

 

*شماره نشست:36  هفته ی کتاب *شهرستان: ابهر      * كتابخانه:   باقرالعلوم (ع)  *ماه برگزاري: آبان ماه 97

*کتاب: نهنگ مهماندار * نویسنده: علی باباجانی * معرفی‌کننده:  زهرا قدیمی

* ناشر: براق * سال نشر: 1395 *موضوع: دین

متن معرفی ...

نینوا شهری در شمال عراق بود که همه ی مردم بت را می پرستیدند . در این شهر پیامبری بود که یونس نام داشت . یونس (ع) از طرف خداوند مامور بود تا مردم را به طرف خداپرستی دعوت کند . ولی مردم ایشان را اذیت می کردند . یونس (ع) دیگر از این همه اذیت خسته شده بود و دست به دعا برداشت . و گفت خدایا عذابت را بر اینها نازل کن . یونس از نینوا رفت و به یک شهر بندری رسید و آنجا سوار کشتی شد . کشتی به وسط دریا رسید . نهنگی زیر دریا بود می خواست به بالای دریا بیاید تا آب بدنش را خارج کند موج بزرگی با آمدن نهنگ ایجاد شد و کشتی تکان تکان خورد . ناخدای کشتی گفت یک نفر خودش را در دریا بیندازد . حضرت یونس خودش را در دریا انداخت . او به شکم نهنگ رفت و زنده ماند و از خدا می خواست تا نجاتش دهد . نهنگ احساس سنگینی می کرد . و خود را به یک خشکی رساند و دهانش را باز کرد و حضرت یونس بیرون آمد . مردم او را در ساحل پیدا کردند و به او گفتند که به شهر نینوا برود . مردم نینوا دیگر خدا را می پرستند . و مردم از آمدن حضرت یونس خوشحال بودند و خدا را شکر می کردند .

 

*شماره نشست:36  هفته ی کتاب *شهرستان: ابهر      * كتابخانه:   باقرالعلوم (ع)  *ماه برگزاري: آبان ماه 97

*کتاب: پی پر خیلی تلویزیون نگاه می کند * نویسنده: ترجمه ی حسین فتاحی * معرفی‌کننده: نازنین دودانگه

* ناشر: ذکر ، کتابهای قاصدک * سال نشر: 1391 *موضوع: علوم اجتماعی

متن معرفی ...

پی پر همه اش جلوی تلویزیون می نشست و آنقدر حمام نرفته بود کثیف شده بود . او حتی با دوستانش هم بازی نمیکرد و پشت میز مطالعه اش نمیرفت . و حتی با پدر بزرگش حرف نمی زد . تا اینکه چشم درد گرفت و به مادرش گفت و مادرش به او توصیه کرد که از نگاه کردن بیش از حد تلویزیون پرهیز کند تا بهتر شود و پی پر تصمیم گرفت به حمام و پاکیزگی و بازی با دوستانش بپردازد و وقتی را هم با پدر بزرگش بگذراند تا چشم دردش کمتر شود .

 

*شماره نشست:36  هفته ی کتاب *شهرستان: ابهر      * كتابخانه:   باقرالعلوم (ع)  *ماه برگزاري: آبان ماه 97

*کتاب: لاک پشت مهربان * نویسنده: علاء جعفری * معرفی‌کننده:  تینا عزیزخانی

* ناشر: حدیث نینوا * سال نشر: 1389 *موضوع: علوم محض

متن معرفی ...

در گلزار لاک پشتی زندگی می کرد به گل ها و باغها می رسید و آنها را به آرامی برق می انداخت . خرگوش در خانه ی لاک پشت را زد و گفت بیا باهم برویم بازی کنیم . بعد آنها رفتند و بقیه ی دوستانشان آمدند . آثار ناراحتی در در ورتش پیدا می شد یکی از دوستانش به نام بوبی بیخیال نیامده بود . لاک پشت پرسید چرا بوبی نیامده است .دوستانش به خانه ی بوبی رفتند و دیدند که او مریض است . چند روز بعد حال بوبی خوب شد و به جمع دوستانش برگشت بوبی وقتی با دوستانش بازی می کرد احساس خوشبختی و خوشحالی سراپای وجودش را فراگرفته بود .

 

*شماره نشست:36  هفته ی کتاب *شهرستان: ابهر      * كتابخانه:   باقرالعلوم (ع)  *ماه برگزاري: آبان ماه 97

*کتاب: داینای حسود * نویسنده: برایان موزس * معرفی‌کننده:  محنا رجبی

* ناشر: انتشارات زعفران ، کتابهای زعفرانی * سال نشر: 1395 *موضوع: روانشناسی

متن معرفی ...

هنری یک دایناسور کوچولو بود که خیلی حسودی می کرد و وقتی حسودی می کرد چشم هایش سبز می شد . هنری گفت کاش می توانستم توی بازی فرار از باتلاق شکستش بدهم هنری به دوستهایش هم حسودی می کرد که چرا او فقط یک روروئک دارد و دوستانش سه چرخه دارند . او به بچه های فامیل هم حسودی می کرد . او تصمیم گرفت به مامانش بگوید که چقدر حسودی اش می شود . مامانش گفت برای ما خیلی طبیعی است که با این احساس کنار بیاییم .او گفت من هم کمی به خانم دایناسور حسودی ام می شود چون غار او خیلی بزرگتر از غار من است . و همیشه چیزهای جدیدی میخرد . بابایش گفت من هم خیلی به داینا موبیل دوستم حسودی ام می شود و مثل داینا موبیل ما نیست که روی قله های سنگ بالا و پایین بپرد .  

 

*شماره نشست:36  هفته ی کتاب *شهرستان: ابهر      * كتابخانه:   باقرالعلوم (ع)  *ماه برگزاري: آبان ماه 97

*کتاب: کتاب « دوستت دارم » : دنیای دوست داشتنی * نویسنده: تاد پار * معرفی‌کننده: نگین دودانگه

* ناشر: شهر قلم * سال نشر: 1392 *موضوع: روانشناسی

متن معرفی ...

 

کتاب دوستت دارم همانطور که از اسمش مشخص است در مورد دوست داشتن همدیگر است و به ما می گوید که در بازیگوشی ها و ناراحتی ها و لحظات ترسناک باید همدیگر را دوست بداریم و وقتی که شجاع هستیم و یا از هم دوریم و یا در آغوش هم هستیم و در هنگام و خواب و بیداری، شادی ، باهم قدم زدن، هنگام بیماری ، و یا حتی حالمان خوب است همدیگر را دوست داریم .و خلاصه در همه ی شرایط های سخت و راحت و خوب و بد باید همدیگر را دوست بداریم و از همه مهم تر ، همدیگر را همانطور که هستیم دوست بداریم .

کتابخانه باقرالعلوم درسجین...
ما را در سایت کتابخانه باقرالعلوم درسجین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : webagerlibrarypo بازدید : 178 تاريخ : جمعه 23 آذر 1397 ساعت: 20:03