نشست هاي مدرسه ای استان زنجان ( آبان ماه 97 )

ساخت وبلاگ

نشست, هاي مدرسه, ای   استان, زنجان,

 

*شماره نشست:35  *شهرستان: ابهر      * كتابخانه:   باقرالعلوم (ع)    *ماه برگزاري: آبان,97

*کتاب: حضرت علی (ع) * نویسنده: مهدی وحیدی صدر  * معرفی‌کننده : سیده زهرا کوچکی

* ناشر: عروج اندیشه  * سال نشر: 1385 *موضوع: دین

 

متن معرفی ...

حضرت علی (ع) اولین امام ما بودند نام پدرشان ابوطالب و نام مادرشان فاطمه بنت اسد بود . حضرت محمد (ص) حضرت علی (ع) را در آغوش گرفت و او را بوسید و فرشته ها وقتی دیدند که پیامبر ایشان را بوسید خوشحال شدند و پایین آمدند امام از بچگی پیش پیامبر زندگی می کردند و پیامبر به ایشان محبت می کردند . غذا می داد و مثل بچه  ی خودش می دانست . وقتی که پیامبر از دنیا رفتند امام به امامت رسیدند چون جانشین پیامبر خدا بودند و خلیفه ی مسلمانان بودند . اما در آن زمان عده ای از آدمهای بت پرست و بی ایمان گفتند ما جانشین پیامبر هستیم و امام گفتند که خدا و پیامبر به من دستور داده اند که مردم را از گمراهی نجات دهم شما از پس این کار برنمی آیید . امروز همه ی آدم های با ایمان و خداپرست می دانند که دشمنان حضرت علی (ع) را دوست نداریم . امام از دشمنانش نترسید و وظیفه اش را انجام داد . مسلمانان را تنها نگذاشت . یکی از بدترین دشمنان امام معاویه بود که همیشه برای از بین بردن دین اسلام نقشه می کشید .امام با او جنگید و معاویه را شکست داد دشمنان امام ایشان را در مسجد با شمشیر ضربت زدند و امام پس از سه روز شهید شدند .

 

*شماره نشست:35  *شهرستان: ابهر      * كتابخانه:   باقرالعلوم (ع)    *ماه برگزاري:آبان97

*کتاب: چاه پرخطر* نویسنده: موسسه ی فرهنگ هنری طاهر * معرفی‌کننده : امیر حسین بختیاری

* ناشر: موسسه ی فرهنگ هنری طاهر * سال نشر: 1379 *موضوع: روانشناسی

 

متن معرفی ...

روزی روزگاری مردی داشت راهی را می رفت ناگهان یک شتری آن مرد را دنبال کرد . و آن مرد هم داشت از دست آن شتر فرار می کرد . و مرد ناگهان یک چاهی دید و رفت درون آن چاه پرید و دستش را به طنابی گیر انداخت و شتر هم رفت . و یک وقت دید مارهایی زیر پایش هستند و ترسید و طناب از دستش رها شد و مرد درون چاه افتاد . و دیگر راهی برایش نمانده بود که از چاه بیرون برود . و جایی دید طنابی است و رفت و آن طناب را گرفت و ازآن بالا رفت و بالای سرش را دید که موش ها دارند طناب را می جوند تا اینکه طناب پاره شد و مرد دوباره درون چاه افتاد . و دوباره مرد دستش به یک شاخه ی درختی افتاد و دید که زیرپایش اژدهای بزرگی است که دهانش را باز کرده است و وقتی داشت اژدها را نگاه می کرد شاخه ی درخت شکست و مرد در دهان اژدها افتاد و اژدها مرد را خورد .

*شماره نشست:35  *شهرستان: ابهر      * كتابخانه:   باقرالعلوم (ع)    *ماه برگزاري:آبان97

*کتاب: من و پنگوئنم ( درباره ی مصرف بهینه ی برق ) * نویسنده: کلر ژوبر * معرفی‌کننده : کوثر بختیاری

* ناشر: شرکت انتشارات فنی ایران * سال نشر: 1394 *موضوع: ادبیات

 

متن معرفی ...

یکی بود یکی نبود . دختری بود که یک پنگوئن داشت او پدر و مادر و پدربزرگش را خیلی دوست داشت و او خیلی مراقب پنگوئنش بود و برایش داستان می گفت . و مامان دخترک وقتی که دید او پنگوئن را خیلی دوست دارد برای او یک کتاب در مورد پنگوئن ها گرفت که پر از عکس پنگوئن ها بود و دید که پنگوئن ها در برفو یخ زندگی می کنند و مادرش گفت پنگوئن ها سرما را خیلی دوست دارند . . زمستان بود و بیرون خیلی سرد بود او شب پنجره را برای پنگوئنش باز گذاشت و خودش سرما خورد و مادرش دعوایش کرد و مجبور شد سه روز در رختخواب بماند این سه روز را خیلی فکر کرد ودلش هم برای پنگوئنش می سوخت که همه اش در گرما بماند و یکدفعه به ذهنش چیزی رسد که شب همه خوابیدند یواشکی برود و پنگوئن را در یخچال بگذارد و بعد برگشت به اتاقش و خوابش نمی برد . آن وقت فکر کرد که پنگوئن تک و تنها دلش تنگ شده است یک کتاب داستان برداشت و به آشپزخانه رفت و روبه یخچال نشست و در یخچال را باز کرد و از روی نقاشی های کتاب داستان گفت و بعد باهم برگشتند به رختخواب و او خیلی خوشحال بود و پنگوئن کمتر دلش برای سرما تنگ شده بود . وقتی پدر بزرگش امد و این صحنه را دید خندید و گفت تو خیلی مهربانی ولی نباید در یخچال را باز بگذاری چون اگر در یخچال باز بماند سرمایش بیرون می رود بعد موتورش باید بیشتر کار کند تا دوباره سرما درست کند . و برق خیلی بیشتر مصرف می شود و نباید هزینه ی برق بالا برود .

 

*شماره نشست:35  *شهرستان: ابهر      * كتابخانه:   باقرالعلوم (ع)    *ماه برگزاري:آبان97

*کتاب: قصه هایی از بانو فاطمه (س) پرده ی گل دار * نویسنده: حسین فتاحی * معرفی‌کننده : زیبا بختیاری

* ناشر: قدیانی ، کتابهای بنفشه * سال نشر: 1394 *موضوع: دین

 

متن معرفی ...

پیامبر اسلام (ص) دختری داشتند به نام فاطمه (س) که یکی از بهترین و مقدس ترین زنان عالم بود . دختر پیامبر و همسرعلی (ع) و مادر یازده امام بودند و پیامبر دخترش را بسیار دوست داشت . روزی چند بار به خانه اش می رفت و او را می بوسید . و نوازش می کرد . روزی پیامبر و علی (ع) می خواستند به سفر بروند و رفتند و فاطمه (س) دلتنگ پدر و شوهرش شد او بیشتر وقتها را عبادت می کرد تا درد و دلتنگی ها برایش آسان شود . روزی به بازار رفت . یک پرده ی قشنگ و گلدار گرفت و یک گردنبند گرفت و به خانه آمد و برای آمدن پدر و همسر لحظه شماری می کرد روزی پدر و همسرش از مسافرت برگشتند . فاطمه (س) خیلی خوشحال شد اما پدر و همسرش زمان اندکی در خانه ماندند و به مسجد رفتند . فاطمه (س) فکر کردند پدرشان با دیدن پرده و گردنبند ناراحت شده اند . پرده و گردنبند را در یک پارچه گذاشت و به مسجد فرستاد و از پدر خواست آنها را بفروشد و پولش را به فقرای مدینه بدهد . پدر هم این کار را کرد و از دخترش خیلی خوشحال شد .

 

*شماره نشست:35  *شهرستان: ابهر      * كتابخانه:   باقرالعلوم (ع)    *ماه برگزاري:آبان97

*کتاب: وقتی حسود می شوم * نویسنده: تریس مورونی * معرفی‌کننده : سید محمد مهدی کوچکی

* ناشر: پنجره * سال نشر: 1392  *موضوع: روانشناسی

 

متن معرفی ...

یک خرگوشی بود که خیلی حسود بود هر چیزی که می دید می گفت مال من باشد . خرگوش کوچولو احساس می کرد که پدر و مادرش برادر کوچک ترش را بیشتر از او دوست دارند . همیشه او کارهای احمقانه ی خودش را انجام می داد . او بعضی وقتها به کسانی که اسباب بازی جدیدی می خریدند حسودی می کرد . او دلش می خواست همه ی آنها برای خودش باشد . باری همین وقتی حسودی می کنم حس خوبی ندارم .

 

*شماره نشست:35  *شهرستان: ابهر      * كتابخانه:   باقرالعلوم (ع)    *ماه برگزاري:آبان97

*کتاب: وقتی دوستم دارند * نویسنده: تریس مورونی * معرفی‌کننده : فاطمه اسماعیل زاده بختیاری

* ناشر: پنجره * سال نشر: 1390 *موضوع: روانشناسی

 

متن معرفی ...

انسانها باید به همدیگر احترام و ارزش بگذارند و نسبت به همدیگر مهربان باشند و دوست داشتن دو بین مردم باشند و همه یکدیگر را دوست داشته باشند . در خانواده باید به یکدیگر احترام بگذارند و همه یکدیگر را دوست داشته باشند . کوچکترها باید به بزرگترها احترام بگذارند تا خداوند آنها را دوست داشته باشد . در قران کریم آمده است به مردم احترام بگذارید تا آنها به شما احترام بگذارند .

کتابخانه باقرالعلوم درسجین...
ما را در سایت کتابخانه باقرالعلوم درسجین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : webagerlibrarypo بازدید : 179 تاريخ : جمعه 23 آذر 1397 ساعت: 20:03